سهم من از دنیا

گریه می کنم زیر نور ستاره ها

گریه می کنم زیر نور ستاره ها / باید می رفتم
باید مداد رنگی هایم را برمی داشتم
و این تنهایی عمیق را که مثل پیراهنی بی رنگ روی تنم بود / فرو می کردم در دهان اتاق
من دخترکی بی قرار شده ام
که حرفهایم شبیه گنجشک‌های کوچک به سمت تو پرواز می کنند.
من با تو حرف می زنم چرا که / فقط تو می دانی
آرزوها...
پروانه های روشنی هستند که گاهی گیر می افتند میان موهایت
فقط تو می فهمی
زمین قصه ای طولانی ست
که سطرهایش کشیده می شود روی کوه ها... میان دره ها
شاید یک روز / جهان آنقدر اشک بریزد
که سر برود دریاها / که ماهی های قرمز دلتنگ جای آدم ها را بگیرند
موج‌ها را تو شانه کن!
دست‌های تو
می تواند پریشانی را از موهای دریا جدا کند
و برای صدف ها خوشبختی ببافد.

نویسنده: لیلا ׀ تاریخ: پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

این روزها حال وهوای خوشی ندارم.آسمانی ابری رویم سایه انداخته ویک دلتنگی کوفتی که رهایم نمیکند.نه یاری برای همدردی میبینم ونه مامنی برای آرامش.بدتر از همه آدمهایی که بی تفاوت از کنارم میگذرند رد پای وحشتی عظیم را در چشمهای من نمی بینند.چیز هایی در من در حال فرو ریختن است که سالها برای ساختنشان زحمت کشیده ام.که اگر بیافتد این اتفاق دوباره بنا کردنشان محال است.دلم میخواهد اینهمه بی اعتمادی را استفراغ کنم . الان بیشتر از هر وقت دیگری آرزو میکنم ای کاش یک اسب داشتم.دستم را فرو میکردم توی یالهایش.سوارش میشدم وچهار نعل میتاختم..........


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , leilayeinroozhayeman.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM