گاهی فقط بوی یک عطر ؛
شنیدن صداش!
خوندن آخرین اس ام اسش
یک تشابه اسم ،
برای چند لحظه !
باعث میشه دقیقاً احساس کنی….
که قلبت داره از تو سینه ات کنده میشه…. !!!
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی...
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی...
بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی ...
بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی ...
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوز هم دوسش داری...
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهایی هات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی ...
چقدر خوبه...
وقتي با عشــــــــــقت قهر ميکني....
و بر خلاف ميلت ميگي
ديگه دوســـــــــــــت ندارم ، نميــــــــــــخوامت....
اين جـــــــــــمله رو بشنوي،
اشتباه نکن ....
نه چهره جــــــــــــــــذاب و مــــــــــــــــــــردانه ی تو ؛
و نه محـــــــــــــــــــــبوبیت تو ؛
مرا مجــــــــــــــــــــــذوب خود نکرد !
تنها آن هنگام که تنــــــــــــــــــهایی را از من گرفتی ،
بگذار همه ی زندگی ام گره ی کور بخورد …
دستهای “تــــــــــو” که باشد ملالی نیست …
با نگاه “تـــــــــــو” گره از همه چیز باز میشود حتی از دل گره خورده من … !
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
تو آیا قاصدکهای رها را دیدهای هرگز،
که از شرم نبود شادپیغامی،
میان کوچهها سرگشته میچرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی میکند
چیزی نمیخواهد
و چشمان تو آیا سورهای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟
تو از خورشید پرسیدی، چرا
بیمنت و با مهر میتابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعلههای شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شبتابی سخن گفتی
از او پرسیدهای راز هدایت، در شبی تاریک؟
تو آیا، یاکریمی دیدهای در آشیان، بیعشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیدهای، رخ از نگاه عاشقان نیمهشبها بربتاباند؟
تو آیا دیدهای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟
تو آیا خواندهای با بلبلان، آواز آزادی؟
تو آیا هیچ میدانی،
اگر عاشق نباشی، مردهای در خویش؟
نمیدانی که گاهی، شانهای، دستی، کلامی را نمییابی ولیکن سینهات لبریز از عشق است…
تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، دادهای آیا ؟!
ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله میسازی؟
نفهمیدی چرا دلبستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق!
که فردا میرسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب میآید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!
تو فهمیدی چرا همسایهات دیگر نمیخندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بیآبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمیتابد؟
نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کردهای آیا؟
جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیدهام در تو!
که عاشق بودهام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته میدانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته میخوانی
اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ، به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید
نویسنده: لیلا ׀ تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:,
دلم برای نقاشی های كودكی تنگ شده....
برای آسمان آبی...
زمين سبز پر گل....
خانه ای با شيروانی قرمز...
برای آدمهای هميشه خندان....
و پرنده های در حال پرواز...
در اين روزهای خاكستری....
كنار اين همه آدم عبوس...
و آسمان بی پرنده...
دلم هوای روزگار كودكيم را كرده....
روزهای خيلی دور
رويايی گم شده...
آه مادر...
نگاهم كن....
من هم مثل تو
اين روزها چقدر پير شده ام ……!!!
نویسنده: لیلا ׀ تاریخ: سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:,
پیر شده ام
پا به پای دردهایی که
قد کشیده اندو
بزرگ شده اند!
میترسم!
میترسم دیگر
دستم به قلم نرود!
فکرش را بکن
تمام میشوم شبی!
یک روز می آیی و میبینی
نه من هستم
نه این کلمات!
آری
دارم خشک میشوم!
پا به پای
گلدانهایی که ...
این روزها میگذرند
اما
من از این روزها نمیگذرم!!
نویسنده: لیلا ׀ تاریخ: پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:,
از این عصر خسته ام
برگردیم
به هزاره های دور
من با پوست خرسی
که زمستان هایمان را خوابیده
برای تو بالاپوشی بدوزم
و تو
با شاخ گوزن پیری
که شکار کرده ای
عکسم را
روی دیواره ی غارمان بکش!
مرا به هزاره هایی ببر
که غروب ها
با شکاری تازه به خانه می آمدی
و قلب من
تنها آتشی بود که کشف کرده بودی
این روزها حال وهوای خوشی ندارم.آسمانی ابری رویم سایه انداخته ویک دلتنگی کوفتی که رهایم نمیکند.نه یاری برای همدردی میبینم ونه مامنی برای آرامش.بدتر از همه آدمهایی که بی تفاوت از کنارم میگذرند رد پای وحشتی عظیم را در چشمهای من نمی بینند.چیز هایی در من در حال فرو ریختن است که سالها برای ساختنشان زحمت کشیده ام.که اگر بیافتد این اتفاق دوباره بنا کردنشان محال است.دلم میخواهد اینهمه بی اعتمادی را استفراغ کنم .
الان بیشتر از هر وقت دیگری آرزو میکنم ای کاش یک اسب داشتم.دستم را فرو میکردم توی یالهایش.سوارش میشدم وچهار نعل میتاختم..........
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وبلاگ
آرزوها(بیا تو
آرزو کن)
و آدرس
arezooham.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم
تو همونی که واسم ، یه روزی زندگی بودی
توی رویاهای من ، عشق همیشگی بودی
آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته
بی کسی عالمی داره ، واسه ما یه عادته
چه طور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو
آخه با چه جراتی به دل بگم نمون ، برو
دل دیگه خسته شده ، به حرف من گوش نمی ده
چشم به راه تو می مونه ، همیشه غرق امیده
چشم به راه تو می مونه ، همیشه غرق امیده
بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم