دینها آمدند خدا را معرفی‌ کنند ...
پس از هزاران سال درگیر معرفی‌ خویشند و هنوز به خدا نرسیده اند ...!

بــه شــاخ و بــرگــم اعتمــاد نکــن
تکيــه بــر هيــچ مــي زنــي!
مــن،
درخــت خــوش بــاوري کــه بــه بهــار دل بستــه بــودم،
امــا
بــه مــوريــانــه هــا، بــاختــم . . .

متاسفم كه توي فرهنگي بزرگ شدم كه مردمش تصور مي كنند با اندوه به خدا نزديكترند... !!

شاخه رامحكم گرفتن اين زمان بيهوده است
برگ مي ريزد ستيزش با خزان بيهوده است
بال وقتي بشكند از كوچ هم بايد گذشت
دست و پا وقتي نباشد نردبان بيهوده است
در من ابله توان ذره اي پرهيز نيست
پرت كن مارا به دوزخ امتحان بيهوده است
من به دنبال خدايي كه بسوزاند مرا
همچنان مي گردم
اما همچنان بيهوده است !

ميان همهمه ي برگ هاي خشك پاييز فقط تو ماندي كه هنوز از بهار لبريزي !
هفته ي آخر پاييزت پر از خش خش آرزوهاي قشنگ

عاشق سنگاپورم

کـــــــــــاش مــــــیـشـد خـــــودَمـــو

یه جـــــایی جـــــا بـذارَمو

بـــرگـــردَم بـــبـینـــم دیـگـــــه نیـســـتـم

من امشب ...
خدایم را صدا کردم
نمی دانم چه می خواهی
ولی امشب ...
برای تو
برای رفع غمهایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم
و می دانم !
خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم !

خیلی ها به ما نمی خوردن
.
.
.
.
.
.
؛ جاخالی دادیم خوردن به شما ... مبارکتون باشه

هــــــــــرچــه مـے رومــــــــــ....

نمـے رسمــــــــــــ....

گـاهـے با خـود فکـر مـے کنــم....

نکــنـ د مـن باشم...

کلــــاغ آخـر قصـ ـه ها...

خواهی نشوی همرنگ
رسوای جماعت شو...

چرا مردم نمی دانند
که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟
چرا مردم نمی دانند
که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟ سهراب سپهری

خسته ام از خدایی که دم از آزادی میزند و زندانش تنگترینِ زندانهاست.
ای خدای آنها...امیدوارم نه خدای من باشی و نه خدای آنها!
ولی اگر هستی و اگر نهایت عذابت جرعه آتشیست که به کامم میریزی
پر کن پیاله ام را که این آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمیبرد

چقدر بده که تو میتونی خودتو خر کنی …
داغون کنی …
بدبخت کنی …
اما نمیتونی خودتو بغل کنی ، آروم کنی ، از تنـهـایـی دربیاری …

ﻋﺼﺮ ﺟﻤﻌﻪ ....

ﯾﮏ ﻧﻔﺮ .....

ﻣﺸﺖ ﻣﺸﺖ .......

ﺑﺮ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺍﻡ ....

ﺩﻟﺸﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﺪ .....

چـنـدیـن سـال اسـت کـه در قـبـرسـتـان ِ "تـنـهـایـی" ام دفـن شـده ام,

مـــــن "زنـــــــــده" نـــیـــسـتـم,

فــــــقـــط نـــفـــس مـیـکـشــم,

یه روزایی اینقدر کسی نیست باهاش حرف بزنم که
دلم واسه شنیدن صدای خودم تنگ میشه

کریسمس و خیلی دوس دارم خیلی رمانتیک و رویاییه . خوش بحال اونایی که کریسمس دارن

دلم واسه اول دبستانم تنگ شده!
که وقتی تنها یه گوشه حیات وایسادی !
یه نفر میاد و بهت میگه : با من دوست میشی !؟

سر میز شام یادت که میفتم بغض میکنم،اشک در چشمانم حلقه میزند و همه با تعجب نگاهم میکنند..لبخندی میزنم و میگویم:چقدر داغ بود...!!

گاهی میرسه که دیگه از خدا نه پول میخوای نه خونه میخوای و نه … !
یه موقع هایی هست فقط یه دل خوش میخوای !

خـــــسته اَم !
.
.از این دلـــــداری های مـــــجازی
دلـــم شــــانه هـــــآیِ حــــقیقی می خــــواهد !

به جهنــــــــم كه هوا دونفره شده؛ من ديگه تنهاييمو با يه دنــــــــيا هم عوض نميكنم ...

آرامش این روزهای زندگیم را...

مدیون آن انتظاری هستم، که دیگر از هیچـــکس نــدارم!

سلامتیِ اونایی که این روزاشون به تظاهر میگذره
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیالی
به شادی
به این که دیگه چیزی مهم نیست
ولی فقط خودشون میدونن چقدر سخت میگذره.....!

خدايا!

براي دوباره داشتنش با قسمتت مي جنگم

پس خط و نشان جهنمت